پراکنده گویی های فلب من - به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل






درباره نویسنده
پراکنده گویی های فلب من - به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل

لوگوی وبلاگ
پراکنده گویی های فلب من - به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل


موسیقی وبلاگ


عضویت در خبرنامه
 
آمار بازدید
بازدید کل :371447
بازدید امروز : 9
 RSS 

   

دربند 
دلم میخواست الان دربند باشم
توی دره‏های خلوت گوشه کنارش ...
اون ور رودخونه
پایین اون صخره‏ها
این هوای ملس فقط حال میده دراز بکشی رو چمنهای خیس
و زل بزنی به اسمون 
اونوقت
خدا رو میبینی که بهت لبخند میزنه ....

سرحالم ....

(خواجه امیری هم گیر داده به «انگار نه انگار» فکر کنم در حال حاضر فقط من مخاطبشم :دی)
 
ادامه نوشت: (5 بعد از ظهر)
صبح 6 دیگه خوابم نبرد-شبش خیلی بد خوابیده بودم-! یه کم نشستم پای تلویزیون قسمتهای تکراری «مردم ایران سلام» رو دیدم!باید بگم که جالب بود برخلاف تمام برنامه‏های تلویزیون!!!
بعد هم اومدم و همین پست رو اپ کردم! بعدترش در حالی که توی سی دی‏ها دنبال عکس دربندی میگشتم که توی حس و حالم وَرجه وُرجه میکرد، ییهو یک چیزی دیدم و به مدت 2 ساعت (شاید یه کم کمتر)‏ اون بغضی که دقیقاً‏ 3 ماه بود داشت خفه‏م میکرد چیز شد! (چه میدونم چه فعلی براش به کار میبرن).....
وای چه حالی داد! قیافه‏م رو توی آیینه نگاه کردم و یه 5 دقیقه هم به خاطر قیافه‏م خندیدم!‏ بعد دیدم اینطوری خیلی ضایع است اگه کسی بیاد خونه نمیگه این دختره چشه،‏در نتیجه خود را به اغوش آب سپردیم! (ته جمله ی ادبی شدا)
بعد هم از ساعت 1 تخت گرفتم خوابیدم تا 2:30! البته جواب مسیج دوستان رو در خواب میدادم!
تا حالا اینقدر احساس ارامش نکرده بودم -هرچند اگه آدم‏ ِ دیگه‏ای جای من بود،‏حتما‏ً الان از سر درد کم کم 3 تا استفامینوفن کدیین میخورد :دی- ولی الان حتی دست راستم هم، بهم حس فوق العاده ای میده! یه درد شیرین آرامش بخش! 
فکر کنم اون مهلت که تا اخر اردیبهشت داده بودم کم کم کوتاهتر داره میشه!
تنها توی خونه بودن هم نعمتیه ها!
 
همین!


»Mrs. Shin ساعت 9:3 صبح روز دوشنبه 87 اردیبهشت 9

<   <<   16   17   18   19   20   >>   >
Lilypie Second Birthday tickers