سفارش تبلیغ
صبا ویژن



پراکنده گویی های فلب من - به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل






درباره نویسنده
پراکنده گویی های فلب من - به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل

لوگوی وبلاگ
پراکنده گویی های فلب من - به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل


موسیقی وبلاگ


عضویت در خبرنامه
 
آمار بازدید
بازدید کل :371630
بازدید امروز : 6
 RSS 

   

این پست مال هیچ کس نیست
16 دقیقه ی ناب ... توی یه عالم دیگه! چقدر خوب که تو حرف میزدی و من اشکام بود که صورتم رو خیس خیس کرده بود!
نه! هنوز خیس نشده بود! عین همون بغض بودکه میگفتی ...
دلم میخواست قلبم رو از توی سینه ام در میوردم و شاید این بغض شیرین ماندگار اینطوری راه نفس کشیدنم رو نمیبست ...
کاش صدای نفس کشیدنم رو نمیشنیدی ... کاش میشد سکوت محض بود ... اما نمیشد! بغض داشت خفه‏م میکرد ....

میبینی؟!
جلوی واژه واژه‏ات کم اوردم ...جلوی تک تک کلمه ها!
خوش به حالت که داری نفس میکشی ...
خوش به حالت که دلتنگیت بوی ... نمیدونم بوی چی میده!یعنی میدونم اما حس کردنیه تا گفتنی و نوشتنی!
وقتی میگی اینجا همه‏ش تو هستی ... دیوونه میشم.........
دلم میخواست بودی و گریه میکردم !نه!‏تو نیا اینجا ... جای تو اونجا عالیه ...بذار من بیام!
دستم رو بگیر ...

میگی شاد باش و آرووم ... اما کاش میدیدی چه طوفانیه اینجا!‏مثل دریای روزهای اخر مسافرت شمال ...
دریا چه دل پاک و نجیبی دارد،چندیست که حالت غریبی دارد
این موج که سر به صخره ها میکوبد،‏با من چه شباهت عجیبی دارد ....

وای بعضی وقتها حاضری همه چیزت رو بدی یه دقیقه یه جای دیگه نفس بکشی ...
همه چیزت رو بدی یه جور دیگه بغض کنی ...
یه جور دیگه قدم بزنی ...
میدونم میفهمی ...
چند روز دیگه نوبت تو هم میشه .....
هرچند بارها و بارها این صحنه رو درک کردی اما بهت قول میدم اگه هزار بار هم این صحنه تکرار بشه هر بار سخت‏تر میشه ....

اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است !
کاش قبول نمیکردم بنویسم ....
دلم گرفته
دارم خفه میشم

وقتی میگی صدر لیست جنابعالی بودی میدونی چقدر به خودم میبالم ...
چقدر دلم میخواست الان پیشت بودم
یه جایی دور از دنیا
درو از این زمین خاکی
یه جایی که مال هیچ کس نیست

دیدی هنوز چند دقیقه نگذشته از قولی که بهت دادم ...میخوام سعی کنم آروم باشم اما نمیشه
اما تو قولمون رو نشکون
اگه دیدیش سلام منو برسون
بهش بگو خیلی گشتم اما پیداش نکردم
بگو «در حسرت دیدار تو آواره‏ترینم»
بگو ماه من،‏نمیخوای بیای بیرون

راستی عهد سه تایی شیرینه تازه اگه اون موجودهای بی جان رو هم حساب کنیم رقمش خیلی زیاد میشه..............
دیروز داشتم عکس همون قسمت رو نگاه میکردم ...
اصلا‏ًتقصیر تو شد دیشب بدخواب شدم و برای خالی کردن عقده های دلم اشتباهی یه جای دیگه رفتم،یه چیز دیگه نوشتم....

کاش پیشت بودم

پ.ن. قرار نبود این نمایش داده بشه! اما وقتی این پارسی بلاگ قاطی کنه این میشه که سوتی داده میشه و اگه خودت روی صفحه نیاریش بقیه از ریدر میخونن :دی مجبورم اینو بنویسم با اینکه دلم نمیخواد، نمیگم این پست مخاطب نداره!اتفاقاً‏مخاطب داره اما مخاطبش توی بهشت زندگی میکنه

باقی خدا و بس


»Mrs. Shin ساعت 11:26 صبح روز یکشنبه 87 فروردین 18

<   <<   31   32   33   34   35   >>   >
Lilypie Second Birthday tickers