پراکنده گویی های فلب من - به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل






درباره نویسنده
پراکنده گویی های فلب من - به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل

لوگوی وبلاگ
پراکنده گویی های فلب من - به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل


موسیقی وبلاگ


عضویت در خبرنامه
 
آمار بازدید
بازدید کل :371350
بازدید امروز : 7
 RSS 

   


دیشب،یکی از قشنگترین شبهای این ایام بود!
آرامش ... بدون نیاز به بغض!
باد که میخورد به صورتم تمام وجودم پرواز میکرد 
و اون درد شیرین دست راست که تا خود صبح همراهم بود
اون منظره ی گنبدها و ماه(کاش یه دوربین همراهم بود)
و خستگی که توی چشماش فریاد میکرد و من بی اعتنا بودم(نمیتونستم راضی بشم به نبودش)
حتی تحمل کردنش هم به ادم حس خوبی میده!یه جوری که فکر میکردم تمام اون وقتش متعلق به من ه
هرچند اولش یه استرس عجیبی داشتم اما دیدم همه چیز قشنگتر از اون چیزیه که حتی فکرش رو میکردم
چه زود سپری شد اون 2 ساعت،وقتی گفتن 2:30 همه اینجا جمع بشیم گفتم چقدر طولانی!
هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود!
دیشب رو دوست دارم/داشتم/خواهم داشت!
چند تا درس گرفتم هرچند عین شاگرد تنبلا خواستم نشون بدم که از زیرش میخوام فرار کنم اما با گوش دل شنیدم
و
از پرده برون آمد، یارم قدحی در دست
هم پرده‏ی ما بدرید،هم توبه‏ی ما بشکست
دیشب توی اون تنهایی هرچی فکر کردم هیچ بیتی یادم نیومد اما الان دیدم حال دیشب فقط یه بیت لازم داشت برای توصیفش
توبه کردم که نبوسم لب ساقی و کنون
میگزم لب که چرا گوش به نادان دادم
 
پ.ن.1. دیشب همین‏جا،‏تک تکتون رو یاد کردم.
پ.ن.2. دیشب آسمون به صورت عجیبی ستاره بارون بود و ماه که حدودای ساعت 4 خیلی پایین اومده بود،‏ نمیدونم چرا یاد اون شب دوکوهه افتادم...
پ.ن.3. بعضی وقتها اینقدر با دیدن ماه سیراب میشی که ...


»Mrs. Shin ساعت 3:29 عصر روز جمعه 87 اردیبهشت 27

<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
Lilypie Second Birthday tickers