ابوی یه بنده خدایی به رحمت خدا میره،مجلس ختمش رفقاش میان بهش تسلیت میگن.بنده خدا خیلی احساساتی میشه.میگه بخدا خیلـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی زحمت کشیدین تشریف آوردین،شرمنده کردین.انشالله ختم پدرتون جبران میکنم!!!
به من هم این چند روز زیادی محبت کردین،ذوق زده شدم!بترسید از اینکه از این دعاها در حقتون کنم.

مرســــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی همه جوره برای همه محبتهاتون...
میدونید که من کلاً روحیهم خوبه!
درضمن باخانمان نه بیخانمان دوستان عزیز!!!
بیوتن میخوانیم،میخوابیم،غذا میخوریم،بیرون میرویم،حرف میزنیم،ماه میبینیم ...
خدا وکیلی از اون روز همه ش دارم فکر میکنم خدا چهجوری بهمون حال داده ...درسته شُکش شدید بوده اما همین که همه سالمند یعنی یه دنیا لطف ...امروز داشتم همهش به مکالمههای اخیر من و مامانم فکر میکردم!باورم نمیشه در 3 ثانیه همه چیز بهم بریزه!!!امان از اون ساعت آخر و زلزله ....
دعایتان برسد این روزها،لازمش داریم
یا حیّ(هنوز هم گفتنش آرامشی میبخشد بینهایت)
»Mrs. Shin ساعت 1:21 صبح روز یکشنبه 87 تیر 2