پراکنده گویی های فلب من - به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل






درباره نویسنده
پراکنده گویی های فلب من - به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل

لوگوی وبلاگ
پراکنده گویی های فلب من - به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل


موسیقی وبلاگ


عضویت در خبرنامه
 
آمار بازدید
بازدید کل :373386
بازدید امروز : 7
 RSS 

   

دلتنگی هام داره به اوج خودش میرسه ....
با اینکه از صبح توی کتابخونه ام و دور از هر گونه وسیله ی جمعی!!! اما لحظات خستگیم که سرم رو میذارم روی میز ....
نای نشستن پشت کامپیوتر رو ندارم .... فقط دلم میخواهد دراز بکشم روی زمین یخ!
شاید یه کم از حرارت درونم کم کنه!
همه اش یاد اون روز میوفتم که:
امشب نه اینکه شام غریبان گرفته ام / بلکه به یمن آمدنت جان گرفته ام...
یاد ...
یاد ...
یاد ...
خدا رو شکر که سرگرم درسم!
تازگیا یه چیزی رو مطمئن شدم!‏توی شرایط انتخابی من هیچ وقت تا حالا نتونستم با معیار عقلم رفتار کنم!این خدا بود که همیشه یه جوری منو سرگرم یه کاری کرد یا توی موقعیتی گذاشت که شاید همه با دیدن من توی اون شرایط بگن "وای عجب تصمیمی گرفتی" ... همه ی 4 سال همه اش این طوری سپری شد!

خدایا شکـــــــــــــــــــــــــــــــــــــرت

پ.ن.1. آدم آشناهاش رو توی تلویزیون میبینه ذوق مرگ میشه
پ.ن. بچه ها ببخشید،‏میگن هر دیدی بازدیدی داره! اما واقعاً با اینکه بلاگها رو میخونم نمیتونم کامنت بذارم! مخصوصاً‏بلاگهای شما که برام بیشتر از یه بلاگ می‏ارزه....

یه حرفی برای نیلو : تو از رابطه راضی،ریحانه هم راضی! گور بابای ناراضی ...زندگیت رو بکن به بهترین شکل اونم توی حال! اون وقت وقتی با تمام خستگی چشمات رو میبندی آرامش میگیری ... بذار بقیه بگن دیوونه!


»Mrs. Shin ساعت 10:10 عصر روز سه شنبه 86 بهمن 16

<   <<   46   47   48   49   50   >>   >
Lilypie Second Birthday tickers