مامان خونه بودم و اختیار آشپزخونه دستم بود ...
دیدم ضبط کوچولوئه هنوز روی میز ه، بغلش هم کاست فریدون!
- همونی که یه بار از سهرودری خریدم/یم! -
دوسِت دارم،دوسِت دارم ...
میگی: چند تا؟
میگه : تا نداره!
میگم : حالا یه عدد بگو!
میگه : قدّ تموم عاشقا،قدّ تموم آدما ...
چقدر دوسش دارم...
چقدر بی تفاوت شدیم! هر روز هفته برایمان یکی شده ... چه باشی چه نباشی! انگار باید اروندی باشد تا بگوید امروز جمعه است و تا ظهر شاید او بیاید! ندبه و کمیل پیشکش! اما راستش را بگویم دلخوشم که تو هستی ... آنکس که تو را دارد،چه غم دارد!؟
»Mrs. Shin ساعت 4:38 عصر روز جمعه 87 اردیبهشت 6