
وای باران باران
شیشه پنجره را باران شست
از دل من اما
چه کسی نقش تو را خواهد شست
آسمان سربی رنگ
من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ
می پرد مرغ نگاهم تا دور
وای باران باران
پر مرغان نگاهم را شست
در میان من تو فاصله هاست
گاه می اندیشم می توانی
تو به لبخندی
این فاصله را برداری
تو توانایی بخشش را داری
دستهای تو توانایی آن را دارد
که مرا زندگانی بخشد
چشم های تو به من می بخشد
شور و عشق و مستی
و تو چون مصرع شعری زیبا
سطر برجسته ای از زندگی من هستی
شیشه پنجره را باران شست
از دل من اما
چه کسی نقش تو را خواهد شست
آسمان سربی رنگ
من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ
می پرد مرغ نگاهم تا دور
وای باران باران
پر مرغان نگاهم را شست
در میان من تو فاصله هاست
گاه می اندیشم می توانی
تو به لبخندی
این فاصله را برداری
تو توانایی بخشش را داری
دستهای تو توانایی آن را دارد
که مرا زندگانی بخشد
چشم های تو به من می بخشد
شور و عشق و مستی
و تو چون مصرع شعری زیبا
سطر برجسته ای از زندگی من هستی
پ.ن. باران که می اید عاشقانه ها جان تازه میگیرند مخصوصاً وقتی روز قبلش تا سحر بیدار باشی و الان هم فریدون روشن باشه ...
»Mrs. Shin ساعت 5:5 عصر روز یکشنبه 86 مهر 15