*این چند روزه توی شرکت هر کاری کردم جز کار!
اینم یه نوعشه خب!فکر کنم چهارشنبه بود که با اجازتون بعد از 2 ماه رفتم و
گفتم اگه این موارد رو تغییر میدین که منهستم اگرنه تا اخر ماه کار رو
بهتون تحویل میدم!خداییش حس لذت بخشی بود ....
اما راستش از اون لذت بخش تر اون یک ربع اول بود که بنده خدا از شدت عصبانیت حرص میخورد!خب بهم چسبید چی کار کنم!
*همیشه بزرگترین دغدغه ی زندگیم این بوده که با رفتارم،برخوردم شخصیت کسی
رو زیر سوال نبرم .... البته نگفته نمونه استثنا هم داره ها!رحمة
للعالمین که نیستم بتونم جلوی کسی که شخصیتم رو خورد کرده ساکت بشینم!حالا
هی باید بشینم توضیح بدم که جمله ی اول در مورد یه موضوعه جمله ی دوم یه
موضوع دیگه!همچین اساسی خدا ما رو گذاشته سر کار:دی!
* دیشب ساعت 2:15 ماه به اون خوشگلی دیدم از پنجره ی اتاقم،ییهو روحم تازه شد ...
*دیشب که حالم بد بود،مامانم میگفت الهی بمیرم دخترم داره خود خوری
میکنه((((((((((((: - من هی میگم چرا روزه میگیرم 2 کیلو هم لاغر نمیشما
نگو مشکل از جای دیگه ست-
*خیلی حس بدیه که ماه رمضون باشه و تو به خاطر اینکه مثلاً معده ت آب روغن
قاطی کرده نتونی روزه بگیری!دیشب حتی تصورش اذیتم میکرد ...
*بعضی وقتها (بخوانید همیشه) وقتی میبینم اینقدر توی مشکلات کم میارم از
این میترسم که نکنه این "کم اوردن"ها اونجایی که نباید،اذیتم کنه!
*ماه رمضون رسید به نیمه!من که باورم نمیشه ... پارسال یادش بخیر!واقعاً
ماه رمضونی جالب انگیزناکی بود ...از 2-3 ساعت قبل افطار مشغول متر زدن
خیابونها بودیم بعدش افطاری و باز ادامه ی متر زدن و بعد حاجی و ...
* پدر برای من نماد همه چیز ه ... کسی که عاشقانه میپرستمش .... هر کسی
بخواد یک دقیقه -فقط یک دقیقه- ازم دورش کنه با تمام وجود شکایتش رو به
خدا میکنم!ادمها وقتی چیزی/کسی رو از دست میدن و دوباره به دستش میآرن تازه قدرش رو میدونن ....
***دیشب،با تمام وجود، وقتی از شدت سر درد بالش رو گذاشته بودم روی سرم و
با دستهام چنگش میزد (زیاد دلتون نسوزه،یه قسمت از فیلم ه) احساس کردم
نیاز دارم یکی بود پیشم همون لحظه که منو واسه خاطر خودم میخواست و اونجا بود تا فقط چند لحظه کنارش
باشم،حتی حرف هم نزنم (الان باید بگید اهنگ every night in my dream I see
you ...ی سلندیون رو بذارن بک گراند فیلم:دی)
اگه زدم کانال 6 واسه خاطر اینه که دیشب خیلی کم خوابیدم و تازه داره مواد اثر میذاره((:
یا حـــــــــــــــــــــیّ
در ضمن به نظرتون وبلاگ توی زندگی ادمها مهمه بودن یا نبودنش؟!به نظر من که اصلاً
اینم یه نوعشه خب!فکر کنم چهارشنبه بود که با اجازتون بعد از 2 ماه رفتم و
گفتم اگه این موارد رو تغییر میدین که منهستم اگرنه تا اخر ماه کار رو
بهتون تحویل میدم!خداییش حس لذت بخشی بود ....
اما راستش از اون لذت بخش تر اون یک ربع اول بود که بنده خدا از شدت عصبانیت حرص میخورد!خب بهم چسبید چی کار کنم!
*همیشه بزرگترین دغدغه ی زندگیم این بوده که با رفتارم،برخوردم شخصیت کسی
رو زیر سوال نبرم .... البته نگفته نمونه استثنا هم داره ها!رحمة
للعالمین که نیستم بتونم جلوی کسی که شخصیتم رو خورد کرده ساکت بشینم!حالا
هی باید بشینم توضیح بدم که جمله ی اول در مورد یه موضوعه جمله ی دوم یه
موضوع دیگه!همچین اساسی خدا ما رو گذاشته سر کار:دی!
* دیشب ساعت 2:15 ماه به اون خوشگلی دیدم از پنجره ی اتاقم،ییهو روحم تازه شد ...
*دیشب که حالم بد بود،مامانم میگفت الهی بمیرم دخترم داره خود خوری
میکنه((((((((((((: - من هی میگم چرا روزه میگیرم 2 کیلو هم لاغر نمیشما
نگو مشکل از جای دیگه ست-
*خیلی حس بدیه که ماه رمضون باشه و تو به خاطر اینکه مثلاً معده ت آب روغن
قاطی کرده نتونی روزه بگیری!دیشب حتی تصورش اذیتم میکرد ...
*بعضی وقتها (بخوانید همیشه) وقتی میبینم اینقدر توی مشکلات کم میارم از
این میترسم که نکنه این "کم اوردن"ها اونجایی که نباید،اذیتم کنه!
*ماه رمضون رسید به نیمه!من که باورم نمیشه ... پارسال یادش بخیر!واقعاً
ماه رمضونی جالب انگیزناکی بود ...از 2-3 ساعت قبل افطار مشغول متر زدن
خیابونها بودیم بعدش افطاری و باز ادامه ی متر زدن و بعد حاجی و ...
* پدر برای من نماد همه چیز ه ... کسی که عاشقانه میپرستمش .... هر کسی
بخواد یک دقیقه -فقط یک دقیقه- ازم دورش کنه با تمام وجود شکایتش رو به
خدا میکنم!ادمها وقتی چیزی/کسی رو از دست میدن و دوباره به دستش میآرن تازه قدرش رو میدونن ....
***دیشب،با تمام وجود، وقتی از شدت سر درد بالش رو گذاشته بودم روی سرم و
با دستهام چنگش میزد (زیاد دلتون نسوزه،یه قسمت از فیلم ه) احساس کردم
نیاز دارم یکی بود پیشم همون لحظه که منو واسه خاطر خودم میخواست و اونجا بود تا فقط چند لحظه کنارش
باشم،حتی حرف هم نزنم (الان باید بگید اهنگ every night in my dream I see
you ...ی سلندیون رو بذارن بک گراند فیلم:دی)
اگه زدم کانال 6 واسه خاطر اینه که دیشب خیلی کم خوابیدم و تازه داره مواد اثر میذاره((:
یا حـــــــــــــــــــــیّ
در ضمن به نظرتون وبلاگ توی زندگی ادمها مهمه بودن یا نبودنش؟!به نظر من که اصلاً
»Mrs. Shin ساعت 12:30 عصر روز یکشنبه 87 شهریور 24
