آن یکی آمد در یاری بــــــــــــــــزد
گفت یارش کیسـتی ای معتمد؟
گفت من،گفتش برو هنگام نیست
بر چنین خوانی مقام خام نیست
...
حلقــه زد بر در به صد ترس و ادب
تا بنجهد بی ادب لفظــــــی ز لب
بانگ زد یارش که بر در کیست آن
گفت بر در هم تویی هم دلستان
گفت اکنون چون منی ای من درآ
نیست گنجایی دو من را در سرا
نمیدونم!همین! شاید هم بدونم!فقط میدونم از صبح چندین و چند بار همینها رو خوندم!
روزی که داشتیم از جده برمیگشتیم یه قران سبز که بهمون دادن رو بردم پیش روحانی کاروان گفتم یه چیزی بنویس!برام اون غزل از حافظ رو نوشت که «عتاب یار پری چهره عاشقانه بکش، که یک کرشمه تلافی صد جفا بکند»!
دارم بعد از 10 ماه معنیش رو میفهمم!!!
ممنونم .....
»Mrs. Shin ساعت 9:0 عصر روز چهارشنبه 87 اردیبهشت 25