
1- توی کتاب در محضر لاهوتیان یه جمله نوشته بود از آقای مجتهدی که خیلی منو جذب کرد،شایدم گیج کرد، شایدم به پوچ بودن خیلی چیزا رسوند و اون اینکه : وقتی که حتی پیراهن «تن» انسان هم «عاریه» است،چگونه میتوان در پیشگاه خدا ادعای مالکیت داشت؟!
2- حلقه ی سبز چه کرد با من امشب!
این ماه رو که نشون میداد!
اون ضریحش ... (نجمه یاد آهار افتادم،اون امام زاده ی بالای کوه)
از گلبهار میپرسید عاشق شدی که این کارا رو میکنی؟!
اونجایی که حسن و ماه در یکی زاویه بودند!
اونجایی که لاک پشت ...
و اون تیکه ی پایانی!
راستش یه چیزایی بد فرم به دلم میچسبه اصلاً از فیلم های تلویزیون خوشم نمیاد اما این یکی تنها فیلمی بود که به خاطرش هرجا بودم خودم رو میرسوندم خونه حتی کتابخونه!
3- دلم واسه «ماه» مشهد تنگ شده ... همونی که توی قطار همه رو دیوونه کرده بود!امیدوارم این دفعه هم آسمون صاف باشه و یه دل سیر بشه نگاهش کنم!
یا حیّ
2- حلقه ی سبز چه کرد با من امشب!
این ماه رو که نشون میداد!
اون ضریحش ... (نجمه یاد آهار افتادم،اون امام زاده ی بالای کوه)
از گلبهار میپرسید عاشق شدی که این کارا رو میکنی؟!
اونجایی که حسن و ماه در یکی زاویه بودند!
اونجایی که لاک پشت ...
و اون تیکه ی پایانی!
راستش یه چیزایی بد فرم به دلم میچسبه اصلاً از فیلم های تلویزیون خوشم نمیاد اما این یکی تنها فیلمی بود که به خاطرش هرجا بودم خودم رو میرسوندم خونه حتی کتابخونه!
3- دلم واسه «ماه» مشهد تنگ شده ... همونی که توی قطار همه رو دیوونه کرده بود!امیدوارم این دفعه هم آسمون صاف باشه و یه دل سیر بشه نگاهش کنم!
یا حیّ
»Mrs. Shin ساعت 11:49 عصر روز شنبه 86 اسفند 4