سفارش تبلیغ
صبا ویژن



... - به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل






درباره نویسنده
... - به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل

لوگوی وبلاگ
... - به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل


موسیقی وبلاگ


عضویت در خبرنامه
 
آمار بازدید
بازدید کل :369536
بازدید امروز : 37
 RSS 

   

سلام

1. دیشب پونه دم کرده م، خانم فاطمه میگه مامان یه ذره بهم میدی؟!میگم نه! میگه فقط یه ذره؟!میگم فکر نکنم برات خوب باشه! میگه حالا فکر کن!مجبور شدم بهش بدم دیگه:))

2. سر درد امونم رو بریده!اینقدر که پریروز من ِ از دکتر فراری، به همسرجان گفتم منو ببر دکتر دیگه تحمل این حال رو ندارم! رفتیم دکتر، دکتر کم مونده بود بگه ببخشید تو چه جوری زنده ای با این سینوس داغون! بهم دو سری انتی بیوتیک داده با کلی اسپری بینی و قرص و ... حالا به اون دردای سر،معده درد شدید هم اضافه شده که احتمالا ًاثر قرصاست! همه ش گلاب به روتون،فکر میکنم هرچی خوردم داره میاد بالا :( حالا باید یه سری دارو بخورم که معده دردم خوب بشه!

3. چند روز پیشا یکی از استادهای راهنمام زنگ زده بود،همونی که اون اواخر احساس کردم داره زیادی ازم کولی میگیره و من بلافاصله دیلیتش کردم حتی روز دفاع گفت لااقل اجازه بده با یه دسته گل بیام واسه دفاعت اما من جوابش رو ندادم، با یه شماره ناشناس زنگ زده بود؛منم اصلا ًصدام در نمیاد( الان هم حسابی گرفته،به قول همسرجان در سن بلوغ به سر میبرم) گفت خانم فلانی،گفتم بعله!گفت خوبید؟! گفتم به جا نمیارم؟شما؟ گفت فکر کن! یهو انگار یکی درونم گفت دکتر فلانیه! باهاش صحبت کردم و هی پرسید جایی کار نمیکنی؟نمیخوای بری سرکار؟این شماره دفترمه کار داشتی بهم بزنگ و ... چرا بعضی آدما هی میرن هی میان .... خب وقتی دیلیت شدی دیلیت شدی دیگه!

4. توی چندتا گروه ادد شدم توی واتساپ،اما نمیدونم چرا بعضی حرفا اذیتم میکنه!بعضی شوخیا،بعضی جوکا،بعضی.... چند روز پیشا یهو در یه اقدام یهویی با یه  نرم افزار(!) برای خودم توی فیس بوک اکانت ساختم ظرف سه سوت!بعد که رفتم تووش یهو احساس کردم چرا یه همچین کار بی خودی کردم،وقتی اعصابم خورد میشه با خوندن بعضی نوشته ها،بعضی حرفها،بعضی ... بلافاصله دی اکتیو کردم! من هوقت میرم فیس بوک کلاً از زندگی بیزا میشم بس که مردم اونجا فقط از تلخیها میگن و مینویسن و همه چی اونجا بده و همه چیز سیاهه و ... نمیدونم این خصلت زندگیه که بالاخره باید یه چیزی تو رو اذیت کنه،یا ضعف خودمه یا تقصیر تکنولوژیه که آدمها رو با هر عقیده و بینش و طرز تفکر کنار هم قرار میده! یعنی انگار دوستا مثل قبل دوست هم عقیده و هم تفکر هم نیستن، همه یه جوری مجازی با هم دوستن! شدیم مثل این آقاهه که الان داره دایره میزنه که هم از ذکر خدا و پیغمبر میگه،هم مدح حضرت علی هم سیاه نرمه نرمه ... مگه نمیگن تفکر دوستا روی هم تاثیر میذاره یا حدیثه که هر کی رو از روی دوستش بشناسید، پس این دوستیهای مجازی اشتباهی رو چی کار کنیم!

یه وقتایی میگم خوش به حال اونایی که توی دور و زمونه ای بزرگ شدن که حتی تلفن هم نبود،بعد میبینم بدجوری به این چیزا عادت کردم!

من همه ش نگران تاثیر این چیزا روی روح و فکر خودمم! کاری به کار بقیه ندارم که حرفشون راسته یا دروغ،حقه یا ناحق، انگار همه چیز قاطی شده،این دنیای مجازی بی سر و ته که با یکی دوست میشی بعد میبینی باباش فلانیه و داداش فلان کاره س و ... اونوخ تو میمونی واقعاً باهاش میتونی ادامه بدی حتی توی همون گروهها! فکر کنم "خر دجال" همین دنیای مجازی باشه که اومده توی حلق دنیای واقعی!اینقدر قاطی شده که با غصه یکی تووش غصه دار میشی و از شادی یکی کلی شاد میشی،بعد که همین آدم رو میاری توی دنیا یواقعیت میبینی اوه،نه!باهاش حتی نصف روز رو هم نمیتونی خوش بگذرونی ....................

5- امروز که بارون میومد،دخترک خیلی از صدای رعد و برق ترسید!باهم رفتیم توی بالکن و کلی خیس شدیم و کلی دعا کردیم که الهی توی هیچ جای دنیا هیشکی نباشه که مریض باشه 

6- باید اسباب کشی کنیم اما کجا رو نمیدونم! دعامون کنید جای خوبی گیرمون بیاد،نگرانی ها رو تقسیم کردیم همسرجان نگران همسایه ها و محیط خونه،من نگران سایز خونه و فاصله ش تا منزل پدری! و البته هنوز دنبالش نرفتیم!منتظریم مثل همین خونه که خودش جور شد، همونجوری برامون از خزانه ی غیب خدا پیدا بشه،یه جایی که همسایه هاش به خوبی و مهربونی همینجا باشن ....



»Mrs. Shin ساعت 5:39 عصر روز چهارشنبه 93 اردیبهشت 3

<   <<   16   17   18   19   20   >>   >
Lilypie Second Birthday tickers