سفارش تبلیغ
صبا ویژن



پراکنده گویی های فلب من - به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل






درباره نویسنده
پراکنده گویی های فلب من - به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل

لوگوی وبلاگ
پراکنده گویی های فلب من - به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل


موسیقی وبلاگ


عضویت در خبرنامه
 
آمار بازدید
بازدید کل :367410
بازدید امروز : 19
 RSS 

   


ابوی یه بنده خدایی به رحمت خدا میره،مجلس ختمش رفقاش میان بهش تسلیت میگن.بنده خدا خیلی احساساتی میشه.میگه بخدا خیلـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی زحمت کشیدین تشریف آوردین،شرمنده کردین.انشالله ختم پدرتون جبران میکنم!!!

به من هم این چند روز زیادی محبت کردین،ذوق زده شدم!بترسید از اینکه از این دعاها در حقتون کنم.
 
مرســــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی همه جوره برای همه محبتهاتون...
میدونید که من کلاً‏ روحیه‏م خوبه!
درضمن باخانمان نه بی‏خانمان دوستان عزیز!!!
بیوتن می‏خوانیم،می‏خوابیم،غذا می‏خوریم،بیرون می‏رویم،حرف می‏زنیم،ماه میبینیم ...

خدا وکیلی از اون روز همه ش دارم فکر میکنم خدا چه‏جوری بهمون حال داده ...درسته شُک‏ش شدید بوده اما همین که همه سالمند یعنی یه دنیا لطف ...امروز داشتم همه‏ش به مکالمه‏های اخیر من و مامانم فکر میکردم!باورم نمیشه در 3 ثانیه همه چیز بهم بریزه!!!امان از اون ساعت آخر و زلزله ....

دعایتان برسد این روزها،لازمش داریم
 
یا حیّ(هنوز هم گفتنش آرامشی میبخشد بینهایت)


»Mrs. Shin ساعت 1:21 صبح روز یکشنبه 87 تیر 2

<      1   2   3   4   5   >>   >
Lilypie Second Birthday tickers