یعنی 2 ساعت توی خیابونها رفتیم بالا اومدیم پایین
یه آدم
فقط یه آدم
پیدا نشد بگه خیابون "تیرانداز" شده "حجربن عدی"
ساعت 11 که داشتیم از پله های ساختمون میرفتیم بالا دیگه نایی واسمون نمیونده بود
حالا تصور کن 6 تازه برسی خونه
شوهر محترمت هم بره لوبیا بخره که لوبیا پلوی تازه بخورید- البته بیشتر به خاطر من!-
مل مل هم بیاد خونه تون
تازه زنگ بزنی مامان و بگه فردا 10 صبح میان پرواز دارن و هنوز خونه شون رو تمیز نکرده باشی
تازه تر یه هلدینگ دیگه هم اضافه بشه به پروژه ت و این یعنی دوباره از اول هفته ی بعد هر روز توی خیابونای گرم تهران علاف بشی!
خدایا یه برکت بده به وقتم اونم خیلی فوری
پ.ن. آخیش یه کم سبک شدم ... خوب شد مل مل کامی رو روشن کرده بودا
»Mrs. Shin ساعت 11:49 عصر روز چهارشنبه 90 تیر 1
