امروز فرشته ی کوچکم رو دیدم
یه عروسک کوچولو که دست داشت پا داشت سر داشت شکم داشت ...
یعنی هر بار میبینمش دوست دارم برم مانیتور رو ببوسم و گریه ی خوشحالی کنم
امروز برای غربالگری سه ماهه ی دوم یه سونوگرافی کامل سه بعدی کرد
الان رو به روی من اندازه ی هر کدوم از اجزای نازش معلومه
فاصله ی چشماش
آرنجش
ضربان قلبش
دور سرش
وزنش ...
فرشته کوچولوی ما فقط 200 گرم وزن داره
هفته ی 18 رو هم امروز پشت سرگذاشته-یعنی ماه 4 هم تموم شد-
تازه از امروز دیگه اسم دار هم شده
هی خواستم از دکتر سوال نکنم گفتم خودش میگه
دیدم نچ!
هیچی نمیخواد بگه ...
سر حرف رو باز کردم که ببینم فردا میتونم برم مشهد یا نه؟
گفت با قطار نری بهتره- اما من که میرم،انشالله به حق امام جواد (ع) مشکلی پیش نمیاد-
بعد گفتم خانم دکتر جنسیتش معلوم شده؟
گفت
.
.
.
.
.
.
.
.
.
عشقم یه دخمله نازه!
***از حالا گفته باشم باباش میخواد زود شوهرش بده لطفاً مشخصاتتون رو بدین بذاریم توی نوبت برای بررسی!***
اومدم توی ماشین سوار بشم آقای همسر خیلی بی تفاوت پرسید معلوم شد چیه؟
من و دخترم هم باهاش قهر کردیم و نگفتیم تا بیاد منت کشی!
اما من که اصلاً نخود توی دهنم خیس نمیخوره :دی
داشتم میمردم
اومدم توی خونه گفتم بگو دیگه،دختر ه یا پسر؟
بعد از کلی فکر گفت پسر!
-البته من راهنماییهای زیر زیرکی دروغی بهش گفته بودم که ذهنش همونور منحرف بشه-
منم یهو از ذوقم پریدم بالا و جیغ و داد –انگار نه انگار ساعت 11 شب بود- که "دختر ه دختر ه"! یه حدیث هم خوندم از پیامبر که از سعادته زن ه بچه ی اولش دختر باشه (میزان صحت حدیث رو نمیدونم اما خب به وقتش خوب بود دیگه :دی )
خانواده ی شوهر پرسیدن گفتم هنوز معلوم نیست –خب دروغ هم نگفتم دیگه این یه احتماله-
آخه میترسم بگم دختر،کلی ذوق و شوق از خودشون بروز بدن یهو عشقم بشه پسر-که اصلاً هم بعید نیست- اونوخ بخوره توی حالشون!!!
اما زود زنگ زدم مامانم توی حرم پیغمبر بود،بهش گفتم واسه فاطمه خانم کفش تق تقی بخر ...
خدایا!گل من و همه ی مامانهایی که منتظر گلهاشون هستن رو صحیح و سالم دستمون برسون و بهمون لیاقت بده که قدر این همه نعمت رو بدونیم ...
