دیروز با معصومه حرف سر این بود که چه خوب که دیگه مشکل مهمون بازیهای قبل رو نداری!؟
دیگه یهو زنگ نمیزنن که ما داریم میایم و ...
منم کلی از سیاستهای اعمال شده روی همسر حرف زدم و الخ ...
اما دقیقاً از دیروز باز شروع شد!
نمیدونم چرا بعضیا اصلاً اصلاً شرایط آدم رو درک نمیکنن!!!
هنوز گوشه اتاقم کارتون باز نکرده ست
پرده های خونه م نصب نشده
روی کابینت ها چون جا ندارم پر از وسیله ست
چون کمد اتاقم هنوز قفسه نخورده نصف وسایلم روی زمین ولوئه!
امروز حدود 3 ساعت داشتم اتو میزدم، دیگه از دل درد داشتم میمردم!
اما باز انتظار دارن بیان-بیایند- اینجا
آقای همسر هم همه ش بهم میگه اینقدر سخت نگیر، یه چیزی درست میکنی دور هم میخوریم!!!!
حالا قرار بوده ظهر بریم اونجا زنگ زدن که حال فلانی خوب نیست عصر بیاید!
معلوم شده که چون دیشب میخواستن بیان و نیومدن حالا ...
آقای همسر هم میگه خب اونا حق دارن دوست دارن رفت و آمد داشته باشیم!
مثلاً یه ساعت بشینن بعد که وقت شام شد بگم ببخشید چون من نمیتونستم غذا درست کنم لطف کنید برید خونه ی خودتون!!
به آقای همسر میگم توی این چند هفته زنگ نزدند بگن اگه کاری هست ما بیایم -هرچند من اصلاً اصلاً دوست ندارم کسی رو به زحمت بندازم، همه ی گرفتاریهای این مدت رو سعی کردم با کمک همسرم و مامان بابام حلشون کنم-
یا بگن حالا که مامانت نیست و نمیتونی درست و حسابی آشپزی کنی ما غذا درست کنیم و برات بفرستیم!!
یا اون روز که اون ولبشو رو در آوردن خونه شون و چشمای سرخ منو دم رفتن دیدن، بعدش زنگ نزدند یه عذرخواهی کوچک کنند و بابت هدیه ی روز مادر -اقلاً زبانی- یه تشکر کنن!!!
میدونم این حرفا زدنش درست نیست و امروز هم همه ش از خدا سرنماز میخواستم اینقدر روحم رو بزرگ کنه که متوجه این رفتارها نشم اما باز شیطون درونم میگه تو هم باید مثل مریم با دیسیبلین برخورد کنی که اونا بدون دعوت هیچ وقت پاشون رو خونه ت نذارن!
نمیدون شاید منم پس فردا از عروسم، پسرم انتظار داشته باشم که هی برم خونه شون
اما امیدوارم اون موقع هنوز اینقدر شعور داشته باشم که شرایطشون رو درک کنم و بدونم غذا درست کردن و نظافت خونه و هزارتا کار دیگه که برام شاید بعد از 30 کار کاری نداشته باشه اقلاً 4-5 سال اول زندگی سخته
حالا هم آقای همسر قراره خودش تنهایی بره اونجا(شیطون میگه این یه احضار ه که بدون همسرت بیا اینجا اما فکر کنم آقای همسر میدونه که واقعاً توی شرایط الان تحمل یه ابرو بالا انداختن رو هم ندارم)
اقلاً اگه لطفتون نمیرسه ایجاد مشکل هم توی زندگی بقیه نکنید!
امضا: یه عروس خیلی خیلی غمگین و ناراحت!