هزار بار بهش گفتم،یه کاری بکن که هیچ وقت تو رو فراموش نکنم ... اومد در گوشم اینو گفت:
«فرشتگان روزی از خدا پرسیدند : بار خدایا تو که بشر را اینقدر دوست داری غم را دیگر چرا آفریدی؟ خداوند گفت : غم را بخاطر خودم آفریدم چون این مخلوق من که خوب می شناسمش تا غمگین نباشد به یاد من نمی افتد»
از ماست که بر ماست!
این غروب دلگیر ه
خیلی هم دلگیر ه
دلم برای خیلی چیزا لک زده
برای هوای بی تعلقی
برای حس تنها با تو بودن
برای دیدن تو
بوئیدن تو
برای انکه توی بغلت راحت گریه کنم
برای اینکه حس کنم تو همیشه با منی حتی اگه من تو رو یادم بره
برای خیلی چیزا
برای خیلی وقتها
دلم برات تنگ شده نازنین
پ.ن.آرامش توی صورتش حتی من پر حرف رو هم ساکت کرد! آخر سر بعد از یک ساعت از پیشم فرار کرد! بهش گفتم از کامپیوتر چی حالیته؟ من تمام وقتم رو اونجا میگذرونم!خندید!شاید به جهالت من! یکی درمیون توی حرفاش میگفت «آقا».آخر سر بهش گفتم امام زمان رو میگی یا آقای خامنه ای رو! باز هم خندید!!!!عاشق ادامه تحصیل بود اینقدر که من رووم نشد بگم دور درس خوندن رو خط کشیدم!عجب دنیاییه!آدم با چه ادمهایی برخورد میکنه ...
بعضی وقتها خنده ام میگیره ما توی خانواده باید چی یاد بگیریم؟!حرف کی رو گوش بدیم؟!...
دلم برای خیلی چیزا لک زده
برای هوای بی تعلقی
برای حس تنها با تو بودن
برای دیدن تو
بوئیدن تو
برای انکه توی بغلت راحت گریه کنم
برای اینکه حس کنم تو همیشه با منی حتی اگه من تو رو یادم بره
برای خیلی چیزا
برای خیلی وقتها
دلم برات تنگ شده نازنین
پ.ن.آرامش توی صورتش حتی من پر حرف رو هم ساکت کرد! آخر سر بعد از یک ساعت از پیشم فرار کرد! بهش گفتم از کامپیوتر چی حالیته؟ من تمام وقتم رو اونجا میگذرونم!خندید!شاید به جهالت من! یکی درمیون توی حرفاش میگفت «آقا».آخر سر بهش گفتم امام زمان رو میگی یا آقای خامنه ای رو! باز هم خندید!!!!عاشق ادامه تحصیل بود اینقدر که من رووم نشد بگم دور درس خوندن رو خط کشیدم!عجب دنیاییه!آدم با چه ادمهایی برخورد میکنه ...
بعضی وقتها خنده ام میگیره ما توی خانواده باید چی یاد بگیریم؟!حرف کی رو گوش بدیم؟!...
»Mrs. Shin ساعت 6:50 عصر روز جمعه 86 شهریور 9
