سفارش تبلیغ
صبا ویژن



از چشم تو میبینم، این خواب پریشان را ... - به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل






درباره نویسنده
از چشم تو میبینم، این خواب پریشان را ... - به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل

لوگوی وبلاگ
از چشم تو میبینم، این خواب پریشان را ... - به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل


موسیقی وبلاگ


عضویت در خبرنامه
 
آمار بازدید
بازدید کل :371831
بازدید امروز : 12
 RSS 

   


می نویسم به پاس همه لطف های تو
امضا:
شهره ی شهری که شهره شد در عشق ورزیدن و در خوب دیدن همه چیز حتی زندگی پر فراز و نشیبش و بعد خلاصه شد در سه نقطه ...

امروز روز خوبی بود ...
1- صبح مجبور شدم بعد از 4-5 ساعت خوابیدن اون هم به اون ناآرامی به زور بیدار بشم و برم دندانپزشکی
2- بعد از چک اپ (درمانگاه تخصصی ه خاصی بود، دو طبقه همه هم دندانپزشک تخصص هر کاری) در یک لحظه (که مامان میگه خوش شانی و من میگم ...) نشستم و دو تا از دندونهام رو پر کردم.
3- مجبور شدم با اون لب و دهن باد کرده سوار تاکسی بشم (فاجعه بود این یکی). آخ حرف زدنم خنده دار بود!
4- دلم بدجوری شور می زد و مرتب منتظر یه خبر بودم ...
5- امروز یکی از مشکلهای ذهنیم (مشکل که نه، علامت سوال) حل شد
6- بعضی وقتها میبینم رفتار بعضی آدمها، طرز برخوردشون، طرز نگاهشون، حتی طرز صحبتشون پشت این آکواریوم شیشه ای برام خیلی مهمه ... بعضی وقتها با یه اسمایلی (بخوانید شکلک) آرووم میشی!
7- آلبوم هو-ای-تو ... چشم نرگس ... بکش دشواری منزل به یاد عهد، آسانی ... چقدر با معنیه این مصرع از حافظ
8-  امروز دو بار نوشتم اینجا که پرید، علتش چی می تونه باشه یعنی؟!؟! دیشب هم بعداز مدتها در دفتر نوشتم همون سالنامه ی جلد مشکی... برای نوشتن دو صفحه توی دفتر بیشتر از یک ساعت فکر کردم، با خودم حرف زدم، نوشتم، بغض کردم، نوشتم، گریه کردم، نوشتم، خط خطی کردم، نوشتم، ... و آرووووووووووووووووووووووووم شدم!
9- می خواهم به سحابی جبار نگاه کنم ...
10- علاقه ام به نجوم رو زودتر باید ثابت کنم! دلم برای دیدن یک شب کویر تنگ شده!
11- پریروز دوباره زد به سرم که پاشم برم بندر امام خمینی ... میشه به این فکر خندید ولی این فقط یه معنی می تونه داشته باشه ...
12- یادم رفت بین نکته ی 1 و 2 بنویسم امروز قیافه ام بدجوری بهم ریخته بود! بدخوابی دیشب انگار اثرش رو گذاشته بود!
13- اینجا کسی آرام آرام ... می نویسد، میبیند، می خندد، می گرید، می رقصد، می بازد، میشنود ... غرق میشود؛ دلم هوای کتاب یک عاشقانه ی آرام رو کرد یهو ...؛؛؛ بنویس نقطه سر خط!
14- وقتی حال نداری جواب تلفن کسی رو بدی، خط اتاقت رو از پریز میکشی با خط خونه آنلاین میشی! اون وقت باید منتظر عواقبش هم باشی! جریان همون هندونه خوردن و پای لرز نشستنه!
15- در کل ... خیلی آرووم تر از دیشب شدم!
بعداز چند دقیقه...
16- تنهام! ملی-کا زنگ زد ... گفت الان بقیع هستم ... گفت حالا صحبت کن .................................................................................. خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدایا .... چی دارم که بگم!چی میتونم بگم! من که تصمیم گرفته بودم این پست رو در ارامش بنویسم ...چرا یهو همه چیز رو بهم زدی ...قربون معرفتت، قربون مرامت، قربون لطفت، ...میدونی که دوستت دارم..پس چرا برای اثبات دوست داشتنت امتحانم می کنی ...بابا من هنوز همون دختر چند ماه پیشم که بهت گفتم من بی عرضه ام! من توان شرکت توی امتحانات رو ندارم ...تو که دوست نداری من بازنده باشم ...باشه ...دیگه حرفی نمیزنم ...بقیه اش رو نگه میدارم برای شب .... برای وقتی که حتی برای خوندن دو رکعت نماز مجبورم دو ساعت منت کشیت رو بکنم ... دو ساعت قربون صدقه ات برم ...
.....................................
17- یهو انگار همه ی ذهنم بهم ریخت! امشب شب عید ه ... من عیدی میخواهم! به من ربطی نداره که در توان آدمها هست یا نه! اما می دونم در توان تو هست ... چون  تو فقط باید بگی "کن" خودش "فیکون" میشه! دلم بال بال میزنه برای اینکه بیام دور حرمت بچرخم، قربون صدقه ات برم، پرده ی خونه ات رو ببوسم ... کی گفته بوسیدن شرکه؟ کی گفته بوسیدن گناه داره؟ ...آهای مردم عالم، اگه مَحرم حرمش میشدم رووش رو هم می بوسیدم! خوب خدایی داریم ... کاش می تونستم بنویسم... کاش قلمم قدرت بیان خیلی چیزا رو داشت ...
18- اگه اشک چشمام الان اجازه میداد می نوشتم از اون شب اول مدینه
از پشت بقیع
از بین الحرمین
از در سی و شش
از تو
از تو
از تو
از تو
می نوشتم از باب جبرئیل
از باب علی
از ...
اخه با مرام عاشق کُشی همه جای عالم مرسومه؟؟
آره خب ...ناز کن ...خریدار داری...
آنقدر با آتش دلم ساختم تا سوختم!‏بی تو ای آرام جان،‏یا ساختم یا سوختم ...
19- دیگه نمی تونم ادامه بدهم این پست رو...
20- حرف 15 رو پس میگیرم ... در کل، خیلی عاشق تر از دیشبم...

یا رب نظر تو بر نگردد
بهشت را نه برای بهانه ات می خواهم نه برای بهایت ... بهشت را برای این می خواهم که سوختن برای این دنیام کافیه ... دیگه نمی خواهم بسوزم از ...


»Mrs. Shin ساعت 5:45 عصر روز پنج شنبه 86 مرداد 25

Lilypie Second Birthday tickers