سلام
به شدت حرف دارم واسه گفتن البته اگه این فسقلی بیدار نشه!
این چند وقت یه کم درگیر بودم و اصلا ًنمیشد آنلاین بشم برای نوشتن پست
جمعه یکی از دوستای آقای همسر خودش رو دعوت کرد خونه مون البته اینو آقای همسر میگه اما من میدونم که حتما ًهزار بار آقای همسر بهش گفته بوده بیاد،نا سلامتی اخلاقش کف دستمه:)))
ناهار خونه مامانم اینا بودیم همه دور همی،که دوستش زنگ زد آدرس بگیره!حالا شما تصور کن با شکم پر و مملو از خواب ظهر جمعه با همه خداحافظی کردیم اومدیم خونه!
خب این دوستش کلاً توی یه فاز دیگه بود با ما!یه 2 ماه دیگه دخملشون دنیا میاد انشالله ...
پسر ه به شدت خانمش رو دوست داشت و کاملاً مشهود بود توی روابطشون ....
نوع حرف زدنشون، نوع قربون صدقه شون حتی جلوی ما، تا این حد که خانمه ریز جزئیات بارداری خانمش رو داشت به من میگفت ایضاً وزن الان نینیشون رو و اینکه خانمش چند روزه نفس تنگی گرفته و حتی تر اینکه آقای همسر بهش گفت بره سر یه کاری اما گفت چون اردیبهشت خانمم وضع حمل داره نمیتونم اون ماه برم سرکار!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
براش میوه پوست میکند و اصرار داشت که بخوره!!!
حالا این تفاوتها که مهم نیست از همه مهمتر اینکه دنبال اسم واسه دخترشون بودن! گفتن کتاب اسم ندارید!؟ گفتم نه اما اگه میخواید اسم خاص واسه بچه تون بذارید حتماً توی سایت ثبت احوال چک کنید!اینا هم نشستن پشت کامپبوتر که چک کنن!
حالا ملاک اسمشون چی بود؟!
1-اسم اصیل فارسی.2-تعداد تکرار آن در جامعه!(اسم تک میخواستن)
و آخر سر به اسم "ستیا" رسیدن!بعدش که این اسم رو سرچ کرد و دید 170 نفر(فکر کنم)این اسم رو گذاشتن کلی ناراحت شد که اسمشون تک نیست!
من فکرکردم دیگه 4 اومدن واسه شام میرن! یهو به خودم اومدم دیدم ساعت 8شبه!
پاشدم ماکارونی گذاشتم و هی این آقای همسر میومد زیر گاز رو زیاد میکرد وقتی ظرف رو توی دیس برگردوندم دیدم ته دیگش سوخته!البته خوبه اعتراف کرد تقصیر خودش بوده ...
آقایون کلی با هم در مورد دوران دانشجویی حرف زدن و خاطره هاشون رو گفتن و ....
و در آخر کلی کلی شاکی بودن که دانشجو توی یه شهر دیگه بودن و میگفتن واسه بچه هامون نمیذاریم!!!
دیگه همینا فعلاً ....