• وبلاگ : به راه باديه رفتن به از نشستن باطل
  • يادداشت : ليليِ، مجنونِ مجنونش!
  • نظرات : 0 خصوصي ، 6 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    آخ كه من وقتي اين كتاب رو خوندم چه حالي داشتم . يادش بخير . كلي تحت تاثير بودم !!!

    اون موقع ها بچه تر بوديم قلبمون پاك تر بود ، تاثير همه چيز بيشتر بود .

    ممنون كه با مطلبتون كلي خاطره توي ذهنمون رديف كرديد .

    موفق باشيد

    سلام

    حميد هموني بود كه برنج و چاي تبرك داشتند

    وا مگه اسم زند اون ليلي هست ؟

    پس بگو چرا برنج و چايي شون تبركه

    آخي خيلي ناز بود متنتون.

    موفق باشيد.

    كاش بتونم كتابشو گير بيارم و بخونم.

    ...در عشق قدم زدن کسي را مُسَلَّم شود که با خود نباشد و ترک خود بکند و خود را ايثار عشق کند. عشق آتش است! هرجا که رسد سوزد…

    عين القضاة همداني

    + حوا 

    سلام

    مطلب قابل تاملي بود و بسيار زيبا.موفق باشيد

    سلام. نمي خواستم اين وبلاگو باز كنم نمي دونم چي رو كليك كردم كه اين اومد... اما خيلي خوشحالم با اين وبلاگ آشنا شدم.
    اصلا با نوشته هاي به مجنون گفتم زنده بمان و نيمه ي پنهان ماه يه جور ديگه حال مي كنم...
    انشالله مجنون شيم....
    يا حق