داره ابکی لظلمه قبری ... رو میخونه
کنارش هم توضیح میده تیکه تیکه مردن تا دفن کردن رو ...
یادم میوفته به مادرجونم وقتی که داشتن دفنش میکردن ...
خدایا! من میترسم از ظلمت قبر،میترسم از تنهایی قبر،میترسم از تاریکی قبر.... خودت به دادمون برس
»Mrs. Shin ساعت 2:24 صبح روز یکشنبه 92 مرداد 13