بابا اومد و ناهار خوردیم و بعدش شروع کرد یا خانم فاطمه بازی کردن!
منم روی مبل از خستگی در حال فنا ...
با گوشام میشنیدم داره واسش قصه آقا نیک آیین و خانم فاطمه رو میگه اما چشام باز نمیشد
نمیدونم چقدر طول کشید
فکر نکنم بیشتر از 10 دقیقه
دیدم هم من خوابم برده هم خانم فاطمه
پاشدم جابه جاش کردم خوابم پرید...
پ.ن. دیشب یکی از بدترین شبها بود بس که توی خواب نق زد و بیدار شد و ....
»Mrs. Shin ساعت 5:48 عصر روز دوشنبه 92 مرداد 21