سفارش تبلیغ
صبا ویژن



بیست و هفت ماهگی - به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل






درباره نویسنده
بیست و هفت ماهگی - به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل

لوگوی وبلاگ
بیست و هفت ماهگی - به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل


موسیقی وبلاگ


عضویت در خبرنامه
 
آمار بازدید
بازدید کل :366617
بازدید امروز : 6
 RSS 

   

چند وقته دلم میخواد از بیست و هفت ماهگی بنویسم!

بیست و هفت ماهگی که هم شیرین بود و هم تلخ ...

بهترین اتفاق این ماه سفرمون به کیش بود و بدترینش هم ایضاً!

نمیدونم چرخه ش از من شروع میشد یا از خانم فاطمه! که غیر قابل تحمل میشدیم جفتمون! اینقدر که حتی بابام هم که وقتی ما رو دید از ذوقش سردرد شده بود، روزای آخر از رفتارهای خانم فاطمه کم آورده بود ...

عصرا نمیخوابید و نخوابیدن برابر بود با غر زدن از اون موقع تا حدود 10-11 که بیهوش میشد از خستگی!

یه جوری بی حوصله شده بود که لحظه ای از کنارم تکون نمیخورد! اوایل هی ما رو ول میکرد و با بام میرفت لب دریا و پارک اما اواخر حس هیچ کدوم رو نداشت!

اولین تجربه هیجان انگیز این ماه هم این بود که دخترم صندلی اختصاصی داشت توی پرواز و من باید دقیقاً یک ساعت و چهل دقیقه فک میزدم تا این هواپیما بره بالا و بیاد زمین!موقع پیاده شده حس آدمی رو داشتم که کوه کنده :دی

علاقه ش به بچه ها هم که چیز پنهانی نبود،بچه های کوچیکتر وقتی این میدوید سمتشون فرار میکردن یا گریه اما بچه های بزرگتر حسابی باهاش رفیق میشدن!

بعضی وقتها بچه های بزرگتر توی پارکها و ... یه جوری مراقب این بودن که دلم یه بچه بزرگتر میخواست(ِیعنی نمیشه بچه دوم آدم از اولی بزرگتر بشه؟!)

اتفاقات زیاد بود و تیکه کلامهاش هم زیاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااد

اما فعلا ً وسط خونه تکونی چیزی یادم نمیاد!

 



»Mrs. Shin ساعت 4:41 عصر روز سه شنبه 92 اسفند 20

Lilypie Second Birthday tickers